کتابخانه مرموز/هاروکی موراکامی

ساخت وبلاگ
بدون توضیح فقط اسم هاشون رو مینویسم چون حس خوبی بهم میده جایی مکتوب کنم چیا خوندم. دلم میخواد بیشتر توضیح بدم. ولی وقت نیست! از این به بعد سعی میکنم هرچی میخونم تموم که شد زود بیام حس ام رو بنویسم.کتابخانه نیمه شب از مت هیگ: بار دوموقتی نیچه گریست از اروین د یالوم: بار دومشفای زندگی از لوئیز هیتولستوی و مبل بنفش از نینا سنکوویچ: بار دومجنگی که نجاتم داد یک و دو از کیمبرلی بروبیکر بردلی: بار دومدراکولا از برام استو‌کرپدر آن دیگری از پرینوش صنیعیمردم مشوش از فریدریک بکمن: نتونستم تمومش کنم!شازده کوچولو: بار سومجنس ضعيف از اوریانا فالاچیبرچسب‌ها: کتاب, زینب سلیمانی ابهری + نوشته شده در پنجشنبه دوم آذر ۱۴۰۲ساعت 20:46 توسط زینب سلیمانی ابهری | کتابخانه مرموز/هاروکی موراکامی...
ما را در سایت کتابخانه مرموز/هاروکی موراکامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeynabslibrary بازدید : 50 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 1:51

از این پست ۵ سال میگذره(کلیک)، فکرشو بکن، پنج سال. اونجا ۲۳ سالم بود، و حالا ۲۸ سالمه. اون سال تهران زندگی میکردم و حالا ابهر.‌اون سال دانشجوی کتابداری بودم و حالا کتابدار.من الان یه حباب بزرگم، یه حباب بزرگ پر از احساسات مختلف. حس های زیادی درونمه. نمیتونم منظمشون کنم و این بهم استرس میده. امروز پیام های انسانی زیادی دریافت کردم و ارسال کردم. به یک گروه که خودم تشکیلش داده بودم‌. امروز، اتفاقی ‌که توی دومین جلسه باشگاه کتاب چکاوک؛ همون باشگاه کتاب دوست داشتنی و رویایی دانشگاه تهران، دانشکده مدیریت، افتاد، توی آخرین جلسه باشگاه کتابخوانی پناه، تکرار شد. دو نفر از اعضای باشگاه کتاب دقیقا مثل سال ۹۷، برام تولد گرفتن. دقیقا همون حس. الان دقیقا همون زینبم. نمیدونستم باید چیکار کنم، میخواستم شبیه یه قلب گنده بشم و بگم که چقدر دوسشون دارم‌. هممون باهم یه شمع رو فوت کردیم. این سه چهار ماه هر جلسه ی باشگاه کتاب برام رویا بود.‌امروز یه صحبت حسابی درباره کتاب اثر مرکب داشتیم. طی جلسه، هزاران حس رو تجربه میکنم و توی چشمای تک تک اعضا، هزاران حس رو میبینم. تلنگر، استرس، عشق، محبت، ترس، نگرانی، دوست داشتن، افتخار، خجالت، غم، اضطراب و هزار حس دیگه. توصیفاتم شد شبیه یه زندگی، یه کتاب. ما یه گروه بودیم، یه کتاب بودیم و یه زندگی.توی پست ۵ سال پیش نوشتم دلم میخواسته رسالتم توی این دنیا این باشه که روی آدما تاثیر مثبت بذارم، زینب. یعنی اینطوره؟‌ آیا دارم درست پیش میرم؟ اگه یه روز نباشم، چی ازم یادتون میمونه؟ چقدر به آدما حال خوب منتقل کردم؟ کاش رسالتم رو درست انجام بدم. چون بعد از ۵ سال هنوز همونه که خوشحالم میکنه. اینکه شاد باشم. با وجود همه غم ها، بلد باشم شاد باشم. و اینکه روی آدم ها اثر مثبت کتابخانه مرموز/هاروکی موراکامی...
ما را در سایت کتابخانه مرموز/هاروکی موراکامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeynabslibrary بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 1:51

می تونم به جرأت بگم یکی از بهترین و منحصربه‌فرد تربن موجودات خلق شده توی این دنیایی. از وقتی توی شکم مامان بودی برای اومدنت بالاپایین می‌پریدم و روزشماری میکردم. یکی دو صحنه بیشتر یادم نیست که چقدر ذوق داشتم و خودم چهار سالم بود و با تمام وجود دلم می خواست برادر کوچولویی داشته باشم که اسمش حسینه. و قراره بشه بهترین رفیق جهان آینده ی من.تمام بچگی‌مون رو باهم گذروندیم. هزاران خاطره داریم. گاها که میشینیم مرورشون می‌کنیم از زیباترین لحظات زندگی منه.حتی کارتون ها و انیمیشن های مورد علاقه مون یکی بود. هر روز سر ساعت مشخصی از خواب بیدار می‌شدیم و باهم خاله شادونه می‌دیدیم. تو میرفتی از مغازه سر کوچه، پنیر کوچولوی پگاه میخریدی و من چای درست میکردم و باهم صبحونه می‌خوردیم و خاله شادونه و عمه گلاب می‌دیدیم و تند و تند مشق می‌نوشتیم و بعدش میرفتیم مدرسه. دعوا هم میکردیم. اما هرچی زمان جلو تر رفت تو برای من رفیق تر شدی‌. کسی هستی که بی بروبرگرد میتونم از سوراخ سنبه های وجودم باهاش حرف بزنم. بدون حتی یدونه استثنا.گوش شنوا داری، دلسوزی، خوش قلبی، مهربونی به معنای واقعی کلمه. شاید واقعا توی مهربونی و خوش قلبی روی دستت کسی نیومده باشه. تنوانمندی، باهوشی، خوش سفری، وقت گذروندن باهات واقعا لذت بخشه، دنبال علم و چیزای جدیدی، علایق خاص و جالب خودت رو داری، وجودت پر از پاکی و خلوص و یکدستی و نوره‌. اکثر آدم هایی که یکبار باهات معاشرت کرده باشن این یکدستی و نور رو میبینن و دلشون میخواد بیشتر باهات وقت بگذرونن. چون آدم اینجوری توی این دنیا کمه. آدمی که درونش نورانی باشه کمه. آدمی که اینقدر راحت بتونه حال آدم های اطرافش رو بهتر کنه کمه. تو نایابی و من و همه اعضای خانواده خوشبختیم و خوش شانسیم که یک کتابخانه مرموز/هاروکی موراکامی...
ما را در سایت کتابخانه مرموز/هاروکی موراکامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeynabslibrary بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 1:51

امروز همونجوری که کتاب آیوردا گفته بود بدون آلارم بیدار شدم، خوابم تموم شده بود‌. بیدار شدم، این چهارمین جلسه ورزش بود و با احوال بهتری رفتم، دیگه کشون کشون نرفتم، توی راه تمام چیزایی که لوئیز هی بهم یاد داده بود، گفتم. سپاسگزاری‌کردم بخاطر نور آفتابی که صورتم رو نوازش داد. بخاطر بوی پاییزی که استشمام کردم سپاسگزاری کردم. تکرار کردم: من لایق عشق هستم و عشق دریافت میکنم و عشق رو به اطرافم هدیه میکنم. من با جهان هستی هماهنگم، من خوشحالم، من عمیقا احساس شادی میکنم، امروز یکی از بهترین روزهای خداست. من ورزشکارم، من سالمم و درونم پر از آرامشه. برای هر کسی که توی کوچه دیدم آرزوی خوشبختی و خوشحالی کردم، برای همه دعای خیر کردم. برای خودم و همه ثروت و عشق و روزی آرزو کردم. صورتم رو به سمت آسمون گرفتم و هم درونی لبخند زدم هم بیرونی. توی باشگاه از مربیم تعریف کردم و با تلاش حرکت هارو انجام دادم. از قلبم تشکر کردم که همراهمه. خداروشکر کردم و از همه اعضای بدنم تشکر کردم که همراهیم کردن تا ورزشم رو تموم کنم.پ‌ن: ازتون خواهش میکنم کتاب شفای زندگی رو بخونید. اگه بمن به عنوان کتابدار اعتماد دارید، بهتون قول میدم این کتاب، روانشناسی زرد نیست. ایمان لازم داره‌، بهش اعتماد کنید و هرچی میگه رو انجام بدید.‌زندگی رنگی رنگی میشه. بهتون قول میدم. قولبرچسب‌ها: زندگی خوب, عشق, شادی واقعی, انرژی مثبت + نوشته شده در پنجشنبه هجدهم آبان ۱۴۰۲ساعت 11:30 توسط زینب سلیمانی ابهری | کتابخانه مرموز/هاروکی موراکامی...
ما را در سایت کتابخانه مرموز/هاروکی موراکامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeynabslibrary بازدید : 82 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 18:49

حسین، داداش عزیزم. حالا میفهمم چی میگفتی. حالا فهمیدم دیدن آمارسازی برات چقدر میتونه دردناک باشه، امروز با چشمای خودم دیدم که یه مدرسه با 70 تا دانش آموز اومدن کتابخونه و از ساعت ۹ تا ۱۱و نیم فقط عکس گرفتن. دو ساعت و نیم فقط به عکس گرفتن با دو سه تا پوستر گذشت....حتی آخرش مربی شون گفت: " اسم امروز چی بود؟"...!برچسب‌ها: آمارسازی, هفته کتاب, روز کتابدار + نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم آبان ۱۴۰۲ساعت 12:1 توسط زینب سلیمانی ابهری | کتابخانه مرموز/هاروکی موراکامی...
ما را در سایت کتابخانه مرموز/هاروکی موراکامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeynabslibrary بازدید : 76 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 18:49

اینکه رئیس یک اداره و نهاد دولتی که منظورم نهاد کتابخانه های عمومی کشوره، که ۷ هزار نفر جمعیت کارکنانشه، میاد یه جشن یک و نیم روزه خوب برای کارکنانش می‌گیره، و روز جشن و بعد از نهار توی یه تالار خوب، با معاون و مسوول های دیگه اش، میاد سر میز غذای همه استان ها؛ و با کتابدار ها حرف میزنه و درد دلشونو گوش میده و کلی حرف های خوب میزنه، این حس خیلی خوبی به من کتابدار میده. اصلا همینکه منی که دوسال سر جمع سابقه کارم شده تا الان و به این جشن دعوت شدم، حس خوبی بهم داد. خدا زیاد کنه آدم های اینجوری رو. خدا ایران رو پر از مدیر های خوب کنه‌.برچسب‌ها: مهدی رمضانی, نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور, جشن کتابدار, آیین گرامیداشت روز کتابدار + نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم آبان ۱۴۰۲ساعت 20:15 توسط زینب سلیمانی ابهری | کتابخانه مرموز/هاروکی موراکامی...
ما را در سایت کتابخانه مرموز/هاروکی موراکامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeynabslibrary بازدید : 79 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 18:49