می تونم به جرأت بگم یکی از بهترین و منحصربهفرد تربن موجودات خلق شده توی این دنیایی. از وقتی توی شکم مامان بودی برای اومدنت بالاپایین میپریدم و روزشماری میکردم. یکی دو صحنه بیشتر یادم نیست که چقدر ذوق داشتم و خودم چهار سالم بود و با تمام وجود دلم می خواست برادر کوچولویی داشته باشم که اسمش
حسینه. و قراره بشه بهترین رفیق جهان آینده ی من.تمام بچگیمون رو باهم گذروندیم. هزاران خاطره داریم. گاها که میشینیم مرورشون میکنیم از زیباترین لحظات زندگی منه.حتی کارتون ها و انیمیشن های مورد علاقه مون یکی بود. هر روز سر ساعت مشخصی از خواب بیدار میشدیم و باهم خاله شادونه میدیدیم. تو میرفتی از مغازه سر کوچه، پنیر کوچولوی پگاه میخریدی و من چای درست میکردم و باهم صبحونه میخوردیم و خاله شادونه و عمه گلاب میدیدیم و تند و تند مشق مینوشتیم و بعدش میرفتیم مدرسه. دعوا هم میکردیم. اما هرچی زمان جلو تر رفت تو برای من رفیق تر شدی. کسی هستی که بی بروبرگرد میتونم از سوراخ سنبه های وجودم باهاش حرف بزنم.
بدون حتی یدونه استثنا.گوش شنوا داری، دلسوزی، خوش قلبی،
مهربونی به معنای واقعی کلمه. شاید واقعا توی مهربونی و خوش قلبی روی دستت کسی نیومده باشه. تنوانمندی، باهوشی، خوش سفری، وقت گذروندن باهات واقعا لذت بخشه، دنبال علم و چیزای جدیدی، علایق خاص و جالب خودت رو داری، وجودت پر از پاکی و خلوص و یکدستی و نوره. اکثر آدم هایی که یکبار باهات معاشرت کرده باشن این یکدستی و نور رو میبینن و دلشون میخواد بیشتر باهات وقت بگذرونن. چون آدم اینجوری توی این دنیا کمه. آدمی که درونش نورانی باشه کمه. آدمی که اینقدر راحت بتونه حال آدم های اطرافش رو بهتر کنه کمه. تو نایابی و من و همه اعضای خانواده خوشبختیم و خوش شانسیم که یک کتابخانه مرموز/هاروکی موراکامی...
ما را در سایت کتابخانه مرموز/هاروکی موراکامی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : zeynabslibrary بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 1:51